مواد لازم:
مرغداری: یک عدد (واحد شمارش مرغداری چیه؟)
دوربین عکاسی: یک دستگاه
لباس استریل: یک دست
منقل: یک عدد
چاقو، سیخ و ذغال: به تعداد/مقدار کافی
یک: لباس استریل بپوشید و پس از پشت سر گذاشتن مراحل بهداشتی وارد سالن مرغداری شوید. قبل از هر کاری عکس یادگاری بیاندازید که در وبلاگتان نمایش دهید.
دو: دورهی پرواربندی مرغ گوشتی ۴۵ روز است و شما روز سی و دوم رسیدهاید. کمی باید توی سالن بچرخید تا دو جوجهی چاق و چلهتر پیدا کنید.
سه: با عذرخواهی از طرفداران حقوق حیوانات و پس از ادای احترام به روح صادق هدایت، جوجهها را رو به قبله کنید و سر ببرید.
چهار: جوجههای سربریده را پاک و خرد کنید.
پنج و شش: به سیخ بکشید و روی آتش ملایم کباب کنید. بساط چای را هم فراموش نکنید که چای بعد از جوجهکباب میچسبد.
هفت: بخورید.
به قول سورملینا: نوش جان، گوارای وجود 😉
پینوشت: بعله! حق با شماست! جوجهای که یک شب توی آبلیمو و پیاز نخوابیده باشد، کبابش چندان لطفی ندارد. در حقیقت ما هم اول از خجالت جوجههایی که شب قبل توی همان ترکیب جادویی خوابیده بودند درآمدیم، بعد رفتیم داخل سالن و دو جوجهی دیگر برای فردا شب صاحب مرغداری آماده کردیم.
🙁
علی آقا جسارت ما را ببخش
شرمنده ام
یک دفعه از کوره به در شدم
احساس میکنم مروت نیست با زنده هایی که ضعیف تر از ما هستند هر چه می توانیم بکنیم
لذت یک بشقاب کباب
نمی ارزد به این که
بخواهیم زیر بار گرفتن جان موجودی ترسیده و بی پناه برویم
نمیدانم !
خلاصه شرمنده ام
ببخش ما رو علی آقا !
طوری نیست، راحت باش
ان شاالله
هم سیری نصیب شکمتان شود
و هم دین و ایمون و رحم و مروت نصیب خودتان
خیلی عالی بود کاش منم بودم در ضمن کار خلاف شرع که نکردید این خانومام یکمی ناز میکنن اگرنه همشون دوست دارن
فرار از دیدن عکسهای بالا
فرار از حقیقت زندگی
ok
واحد شمارش مرغداری همون واحده ،مثلا :(دو واحد مرغداری). حالا نمی شد تصاویر شماره سه وچهار رو نمایش نمی دادین
چطور چیزی رو میخورید که چشم دارد و خون دارد؟ شکم گشنه نان خشک هم سیرش میکند نه جسد و مردار جنبندگان شما میکشید خبر ندارید که خود کشته شدید.
سلام
در زمینه سربریدن انواع حیوان اگر سوالی داشتی از خودم بپرس.
در ضمن از این جور عکسها برای خانم ها نگذار.
آنها روحیه حساسی دارند.
به به جونم
اتفاقا” من خودم جوجه خورم ازاون تیراش
پا منقل بشینم اصلا” خودم منقل و ردیف میکنم جاتون خالی همین یه ساعت پیش کلی سیخ کردیمو خوردیم
من که خیلی حال میکنم و هیچ حس ترحمی هم نسبت به اون مرغ ندارم
من پس شکمم چی اون حس ترحم نمیخواد گناه داره طفلکی .خوب هوس جوجه میکنه دیگه
حالمم ازاین سوسولا بهم میخوره اقا مرغ گناه داره خوب حداقل بیهوشش کنین و… این حرفا چیه خوشکل پسر .اصلا” اون افریده شده که چاقو چله بشه بعدش بیاد بره تو شکم
وحشتناکه – وحشتناکه. دوست عزیز به نظر تو آیا راهی وجود داره که کشتارگاه ها لااقل حیوانات را قبل از سر بریدن بی هوش کنند؟ زیرا من مطمئنم هیچ گاه نمی شود انسان ها را متقاعد کرد که گوشت نخورند .حداقل اگر بی هوششان کنند آنها درد نمیکشند.
جالب بود نوش جان.اگر من اونجا بودم و سر بریدن مرغ میدیدم خیلی بهم نمی چسبید اما واقعیت اینست چاره ای نیست.صحنه سر بریده رو من اثر چندان بدی نداشت اما ممکنه خیلی هارو از جوجه خوردن بندازه.
خیلی عالی توصیف شده …….عالی
وای مامان….
جنایتی بس بزرگ بود….حالمان بد شد……
طفلی جوجهه میخواست مرغ شه تخم بذاره مادر شه خودش جوجشو ببینه…آرزو داشت هنوز………
بی خیال بابا جوجه کبابو بچسپ
اقا ما هم گیاهخواریم ولی با کشتار دام و طیور مخالفتی ندارم . چه کاریه . ایده جالبی هم بود کاش ما رو هم میبردید تا ما در زمان کشتار شمارا تشویق میکردیم.
salam az inhame aghide mamnoon vali oonaaii ke mokhalefan bedoonan ba sharayete javie badi ke vojod daRE kheyli az joojeha be in senin ham nemiresan va talaf mishan pas pishnahad mikonam doa konid jojeha khorde beshan ta inke bekhan talaf beshan
sahebe morghdari
علییییییییییییییییییییییی
بابا تو و این کارا؟ تو یه چایی هم بلد نبودی آماده کنی حالا قصاب شدی و جوجه سیخ می کنی و …
خانم من که خیلی مشتاقه از نزدیک تو رو ببینه . فکر میکنه آدم جالبی هستی 😉
بیچاره حق داره. خوب تو رو خوب نمیشناسه p-:
احساس میکنم بیشتر قصد داشتین مراسم سر بریدن رو نشون بدین.
برخلاف اون پ.ن که نوشتی اینا حتی یک ثانیه هم رنگ آبلیمو و غیره رو ندیدن. آخرش هم معلوم نشد این جوجه ی استخونی چقدر گوشت داشت که شما وسوسه شدین!
در مورد اینکه میفرمایید «اینا حتی یک ثانیه هم رنگ آبلیمو و غیره رو ندیدن» قطعا اشتباه میکنید.
در مورد مقدار گوشت جوجه ی استخوانی عرض کردم که خیلی نداشت و هنوز باید دو هفته دیگه پروار میشدن ولی از همون مقدار گوشتی که داشتن کباب خوبی درست شد.
در مورد احساستون نمیدونم چی بگم… راستش از نظر خودم عکسی که خیلی دلم میخواست توی این پست نشون بدم عکس ماقبل آخره.
این سیاوش از کی گیاهخوار شده ؟
درواقع اشنایی ما با این سیاوش خان به زمانی برمی گرده که ایشون داشتن یه ساندویچ مرغ ( در ساختمان قبلی شرکت) بصورت دولپی میل می فرمودن.
آقا هرکی جرأت داره آدرسش را برای سیاوش ارسال کنه خونش پای خودش
نوش جان، بنده گوشت قزمز را بیشتر ترجیح میدهم تا سفید. پس علی جان یه زحمتی برایت داشتم، لطف کنید و یه سری به گاوداری بزنید و اول چندتا عکس یادگاری انداخته و بعد بگرد و یه گاو تپل مپل پیدا کنید رو به قبله سری ببرید و خونی راه باندازید و بعد سیخ بزنید و بخورید. 😆
نه آخه خودمونیم کی گاو رو یهویی همشو سیخ میزنه و کباب میکنه و میخوره، اونم تو گاوداری جلوی اینهمه گاو… خوب روحیه بقیه گاوا خراب میشه. 🙂
آره سینا، با توجه به استقبالی که از سر بریدن جوجه شد، باید حتما از سر بریدن گاو هم عکس بگیرم و بذاریم سر میز غذا 😉
منم یه مدت تو یه مرغداری کارگر سیم کش بودم
دهنم سرویس شد
تازه تا مدتها دلم به حال مرغها میسوخت! از گلوم پایین نمیرفتن!
ببینم این تا الان فکر میکردن جوجهها از کجا میان؟
من دیگه هیچ وقت جوجه کباب نمیخورم :(((((
حالا دیگه اینقدر دعواش نکنید. طفلکی عکس ها رو صادقانه گذاشته تا ما بفهمیم غذایی که می خوریم و به به و چه چه می گیم، این مراحل رو پشت سر گذاشته.
درست حقیقت جوجه کباب یه چیزی شبیه عکسای بالاست.
ولی به نظر من نباید اون عکس ها رو میگذاشتی.
کاش عکس اون بیچاره ی سر کنده رو نمی گذاشتید.
نه من مرغ اصلاً دوست ندارم ولی بالش اگه کباب بشه حرف نداره .
البته من نمی دونم منظور سعیده چیه. چه طوری می شه دلمون نیاد مرغی رو بکشیم ولی با « شماره هفت» موافق باشیم ؟؟!!!
جای آقای سیاوش دیباج خالی !
اتفاقا قسمتهای مربوط به مرغ کشی را مفصلا به آقای دیباج نشون دادیم و ایشون هنوز هم حالشون بده 😀
توضیح اینکه آقای دیباج گیاهخوار هستن
سلام. دستتون درد نکنه. پست خیلی جالب و بدیعی بود. ولی آقا ! چه جوری دلتون اومد جوجه ها رو بکشید. اونم اونطوری… آخه اونها هنوز بچه بودند…
چرا … چرا …. چرا …
رجوع کنید به پاسخ کامنت قبلی 😉
چجوری دلتون اومد این مرغ بیچاره را خودتون بکشین و بعدش بخورین !!! من فقط با شماره هفتش موافقم .
شکم گشنه که دین و ایمون و رحم و مروت نداره! 😉